نمونه ای از فضیلت های امام باقر(ع)

ای نور خدایی ز جبینت ظاهر/ وی یاد تو پیوسته مرا در خاطر/ از آتش زهر آب شد پیکر تو/ جاهنا به فدایت ای امام باقر

نمونه ای از فضیلت های امام باقر(ع)


 3-تلاش آن حضرت برای امرار معاش

روزی گرم، امام(ع) در یکی از باغ های مدینه نفس زنان و عرق ریزان مشغول کار بودند.محمد بن منکدر به آن حضرت گفت: آیا نیکوست شیخی از بزرگان قریش اینگونه در طلب دنیا باشد؟

آن حضرت فرمود: به خدا سوگند اگر مرگ من در این وضع فرا رسد، زمانی آمده که من در حال اطاعت از فرمان خدا بوده ام، زیرا که من خود را از حاجت به تو و مردم باز داشته ام.

4- حلم و حسن خلق

شیخ طوسی از محمد بن سلیمان و او از پدر خود نقل می کند که: مردی شامی بسیار خدمت حضرت می آمد و می گفت: محبت و دوستی با شما مرا به این مجلس نمی آورد چون در روی زمین کسی نیست که نزد من ناپسند تر و دشمن تر از شما اهل بیت باشد و می دانم که اطاعت و فرمانبرداری خدا و رسول و طاعت امیرالمومنین در دشمنی کردن با شماست؛ ولی چون تورا مردی سخنور و دارای هنرها و فضیلت های بسیاری میبینم، به مجلس تو می آیم.

علی رغم اینگونه سخن گفتن او باز حضرت امام باقر(ع) با خوشرویی و گرمی با او صحبت می کرد و می فرمود:«لَن تَخفی عَلَی اللهِ خافِیَة» هیچ چیز نزد خدا پنهان نیست.

چند روز گذشت و مرد شامی بیمار گردید، بیماریش شدت یافت و چون حالش بسیار بد شد، ولیّ خود را خواست و گفت: هنگامی که من از دنیا رفتم و جامه بر روی من کشیدی، خدمت محمد بن علی(ع) برو و از آن جناب درخواست کن که بر من نماز بگزارد و بگو که من خود این سخن را به تو گفته ام.

چون شب به نیمه رسید، گمان کردند که وی از دنیا رفته است. بنابراین او را پوشاندند. هنگام بامداد ولیّ او به مسجد آمد و درنگ کرد تا آن حضرت نماز خود را به پایان رساند.حضرت پس از مدتی مشغول تعقیب نماز شد، پس جلو رفت و عرض کرد: یا أبا جعفر! فلان مرد شامی مرد و از شما خواسته است که بر وی نماز بگزاری.

فرمود:« نه، اینطور نیست. سرزمین شام سرد است و منطقه حجاز گرم. شدت گرمای حجاز زیاد است.برگرد و در کار او عجله نکنید تا من بیایم.»(تعجب نکنین. ادامه رو بخونین تا متوجه شین!هیچ جاش حذف نشده.) آنگاه حضرت برخاست و بار دیگر وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دست مبارکش را برای دعا بلند کرد، پس از آن به سجده رفت تا هنگامی که آفتاب برآمد. در این موقع برخاست و به منزل مرد شامی رفت. وقتی داخل شد او را صدا زد. مرد شامی بیمار پاسخ داد:«لَبَّیکَ یا بنَ رَسولِ الله.» حضرت او را نشانید و تکیه اش داد و شربت سویقی خواست و به او خوراند و به خانواده اش فرمود که به او غذای سرد و خنک بخورانند، آنگاه بازگشت. طولی نکشید که مرد شامی بهبود یافت و به محضرامام(ع) شرفیاب شد و عرض کرد: می خواهم در خلوت با شما ملاقات نمایم، و امام (ع) در خلوت با او ملاقات کرد. مرد شامی گفت: شهادت می دهم که تو حجت خدا بر خلق هستی و تو آن باب و دری هستی که باید از آن داخل شد و هرکس بیرون از این درگاه راهی دیگر بپوید، نومید و زیانکار است و به گمراهی دوری دچار می شود.

امام(ع) فرمود: چه شد که تغییر عقیده دادی؟

عرض کرد: هیچ شک و شبهه ای ندارم که روح مرا قبض کردند و مرگ را به چشم خویش آشکارا دیدم. در این هنگام ناگاه صدای کسی را به گوش خود شنیدم که گفت: روح اورا برگردانید. محمد بن علی(ع) بازگشت او را خواسته است.

امام(ع) فرمود: آیا نمی دانی خداوند بعضی از بندگان را دوست دارد ، ولی کردارشان را نمی خواهد،برخی را نیز دوست ندارد ولی کردارشان را می خواهد؟یعنی تو در نزد پروردگار مبغوض بودی اما ارتباط و انس تو با من نزد خدا محبوب بود.

مرد شامی بعد از آن درشمار یاران و اصحاب امام باقر(ع) درآمد.

5- توجه ویژه به دوست داران

حکم بن عتیبه می گوید: خدمت حضرت امام باقر(ع) بودم.خانه پر از جمعیت بود.در این هنگام پیرمردی ،که بر عصای آهنین خود تکیه داشت، وارد شد. بر در خانه ایستاد و گفت: اَلسّلامُ عَلیکَ یَابنَ رَسولُ الله وَرَحمَةُ الله وَ بَرَکاتَه!

امام (ع): عَلیکَ اَلسّلامُ وَرَحمَةُ الله وَ بَرَکاتَه.

پیرمرد رو به طرف حاضران مجلس نمود،به همه سلام کرد و آنها جوابش را دادند.آنگاه رو به حضرت نمود وعرض کرد:یابن رسول الله من را به نزدیک خود جای ده. به خدا قسم شمار را دوست دارم،دوستان شمار را نیز دوست دارم.این علاقه و محبت من نسبت به شما برای طمع در دنیا نیست.به خدا قسم دشمنان شما را دشمن می دارم و از آنها بیزارم و خدای را شاهد می گیرم که این دشمنی و بیزاری که نسبت به آنها ابراز می کنم به واسطه کینه و دشمنی بین من و آنها نیست.آنچه شما حلال بدانید حلال می دانم و آنچه حرام بدانید حرام و انتظار فرج شما را می کشم. یابن رسول الله فدایت شوم!با این خصوصیات آیا امید نجاتی برایم هست؟

امام باقر(ع) فرمود: جلو بیا!جلو بیا!

او را پیش خود خواند و در پهلوی خود نشانید.آنگاه فرمود:پیرمرد؟شخصی خدمت پدرم علی بن حسین (ع) رسید و همین سوالی را که تو کردی از ایشان نمود.پدرم در جوابش فرمود:اگر از دنیا بروی بر پیغمبر (ص) و امیر المومنین و امام حسن و امام حسین و علی بن الحسین (ع) وارد می شوی.قلبت آرام خواهد شد و دلت از التهاب می افتد.شاد خواهی شد و چشمهایت روشن می گردد.آنگاه که جانت به اینجا برسد (دراین هنگام با دست مبارک اشاره به گلوی مبارک خود نمود )با کرام الکاتبین به خوبی و خوشی روبرو خواهی شد در زندگی نیز چیزهایی خواهی دید که باعث روشنی چشمت است و با ما در مقامی بلند و ارجمند خواهی بود.

پیرمرد از شنیدن این سخنان چنان غرق در شادی شد که خواست برای بار دوم همان سخنان را از زبان امام بشنود از این رو عرض کرد:یابن رسول الله!چه فرمودید؟!

حضرت امام محمد باقر(ع) سخنان خود را تکرار فرمود.در این هنگام پیرمرد چنان گریه ای گرفت که مانند ژاله اشک می ریخت و با صدای بلند می گریست و آنقدر گریه کرد که بر زمین افتاد.قطره های پیاپی اشک و ناله های جانگداز که حاکی از قلب پرازمحبت و ولای پیرمرد بود،چنان اطرافیان را تحت تأثیر قرار داد که  همه با صدای بلند شروع به گریه کردند.امام (ع) رو به طرف پیرمرد نمود و با دست مبارکشان قطره های اشک را از مژگانش پاک می کرد.

پیرمرد سر بلند نمود و عرض کرد:یابن رسول الله!دست مبارکت را به من بده.

حضرت دست خود را به طرفش دراز کرد،پیرمرد دست حضرت را گرفت و شروع به بوسیدن کرد و بر چشمهای خود گذاشت.آنگاه از جای بلند شده سلام داد و رفت.حضرت امام باقر(ع) تا موقعی که پیرمرد درحال رفتن دیده می شد،او را با توجه مخصوصی تماشا می کرد.پس از آن رو به جمعیت نمود و فرمود:هرکس مایل است مردی از اهل بهشت را ببیند،به این شخص نگاه کند.

             کتاب چهره های درخشان 14 معصوم                                                                                                                                                                                     


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: فضایل، روایات، داستان ها، سخنان، فضایل و روایات امامان، فضایل امام باقر، روایات امام باقر، سخنان امام باقر(ع),
نویسنده : Elahe
تاریخ : دو شنبه 27 بهمن 1393
زمان : 9:31


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.